معنی تفاله دانه‌های روغنی

حل جدول

تفاله دانه‌های روغنی

کنجاله


از دانه‌های روغنی

کرچک

کانولا، کلزا

کانولا

کلزا


گیاهی با دانه‌های روغنی

شاهدانه


تفاله

باقی مانده میوه و سبزی فشرده شده راگویند که شیره اش را گرفته باشند.

ته مانده آنچه فشرده شده

باقی مانده میوه و سبزی فشرده شده را گویند که شیره اش را گرفته باشند، ته مانده آنچه فشرده شده، ثفل

فرهنگ فارسی هوشیار

تفاله

بقیه میوه و امثال آن که آب آنرا فشرده باشند تفاله گویند


روغنی

(صفت) منسوب به روغن: ماده روغنی، نانی که خمیر آنرا با روغن سرشته باشند روغنینه، آنکه روغن گیرد روغنگر عصار.

لغت نامه دهخدا

تفاله

تفاله. [ت ُ ل َ / ل ِ] (اِ مرکب) از تف، آب دهان و آله، ادات نسبت. لفاظه. ثفل. کنجاره ٔ هر چیزی. بقیه ٔ میوه و امثال آن که آب آن را به کوفتن یا فشردن یا مکیدن و خاییدن گرفته باشند.
جزء بیکاره و بیفایده از هر چیزی. (ناظم الاطباء).
- تفاله ٔ آهن، ریم آهن. (ناظم الاطباء).
- تفاله ٔ انگور، چوب و پوست و هسته ٔ انگور که پس از خوردن از دهان بیرون اندازند. (ناظم الاطباء). آنچه ماند بی آبی ازانگور پس از فشردن در چرخشت و معصره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تفاله ٔ به، آنچه ماند در دهان بی آبی، آنگاه که بهی را نیک بخایند و آب آن فروبرند.
- تفاله ٔ چغندر، ثفل چغندر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تفاله ٔ کنجد، تخ کنجد روغن کشیده. (ناظم الاطباء).


روغنی

روغنی. [رَ / رُو غ َ] (ص نسبی) منسوب به روغن. (ناظم الاطباء). || عصار و روغن فروش. (آنندراج) (انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف). عصار و روغنگر. (برهان) (از آنندراج). روغنگیر. مسکه فروش. (ناظم الاطباء). || هر چیز آلوده به روغن. (از آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 28). باروغن. آلوده به روغن. (یادداشت مؤلف). هرچیز که به روغن آلوده باشد چون نان روغنی و لباس روغنی و جامه ٔ روغنی. (آنندراج):
دل عالمی را نموده ست داغ
از آن جامه ٔ روغنی چون چراغ.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
|| نانی که خمیر آنرا با روغن سرشته باشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (برهان) (لغت محلی شوشتر) (از شعوری ج 2 ورق 28). و رجوع به روغنینه شود. || در اصطلاح نقاشان به نوعی رنگ که با مواد روغنی ترکیب شده باشد گفته می شود. مقابل رنگ لعابی که فقط از مخلوط رنگ و گل به دست آید.
- رنگ روغنی، کنایه از رنگی که با ترکیب نوعی روغن صنعتی به دست آید.
- رنگ روغنی زدن، در اصطلاح نقاشان رنگ آمیزی کردن درو پنجره و منازل را با رنگ روغنی.
|| (اِخ) جماعتی در شوشتر. (لغت محلی شوشتر).

روغنی.[رَ / رُو غ] (اِخ) دهی از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 589 تن. آب آن از قنات. محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و چغندر و پنبه. راه آن اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ عمید

تفاله

باقی‌ماندۀ چیزی پس از فشردن و گرفتن آب آن: تفالهٴ چغندر، تفالهٴ سیب،

معادل ابجد

تفاله دانه‌های روغنی

1858

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری